این دنیا کثیفه...پارت : {9}
بلافاصله بعد از عکاسی گوجو رفت داخل اتاق و آنقدر سرخ شده بود نفس نفس میزد و سعی میکرد خودشو اروم کنه ، حس میکرد قلبش از سینش میزنه بیرون .
روی مبل خودش رو انداخت و در کمد رو باز کرد و یک ویسکی با یک لیوان برداشت و پشت سر هم پیک هاشو پر میکرد و میرفت بالا .
ساعت ها مثل ثانیه ها میگذشتن و کل اتاق بوی گند مشروب میداد ، گوجو روی کاناپه دراز کشیده بود و معلوم نبود چند تا پیک یا چند تا شیشه مشروب بالا رفته بود .
گوجو تازه مست شده بود و لبخند ملیحی روی لبش بود و زیر لب حرف های مبهمی میزد " اه ... اه خدا ... اوممم به من .. نمیاد
با .. یه مدلینگ.. وارد... رابطه بشم .. اه .. مزخرف میگم .. "
ناگهان زنگ در به صدا در اومد
گوجو با بدنی مست و خسته بلند شد و به سمت در رفت و درو باز کرد .
میا بود ، با لحنی نگران گفت: شبتون بخیر .. گوجو سان ، ما بازیگر ها کیک بریدیم و هر کسی سهم کیکش رو برداشت این هم مال شماست ..
گوجو خندید و گفت " اوه .. ممنون... خوردینش؟ "
میا تعجب کرد و گفت " چیو ؟ "
گوجو " کیک رو میگم طعمش خوب .. بود ؟ "
میا گفت" آره طعمش خوب بود .. ببخشید میپرسم .. شما مست هستید ؟ "
گوجو با حالتی خل و چل گفت " نه من کیه ؟"
میا لبخند مصنوعی زد و گفت " بله ، جوابمو گرفتم "
میا لبخندی زد و نمیخواست اتفاقی بیوفته برای همین سریع خداحافظی کرد و رفت .
گوجو خندید و کیک روی میز گذاشت و جعبه کلاسیکش رو باز کرد و کیک سفید با توت فرنگی های زیادی بود با یک چنگال
گوجو با چنگال تکه ای از کیک رو داخل دهنش گذاشت و طعم شیرین و لذت بخشه
خامه و بافت کیک رو احساس کرد و عطر کرد مشامش رو پر کرد و زیر لب گفت " اومممم.. خیلی خوبه. "
گوجو بقیه کیک رو داخل یخچال گذاشت و روی کاناپه دراز کشید و خندید و تلویزیون رو روشن کرد و موبایل رو برداشت و به گتو زنگ زد .
چند ثانیه بعد گتو موبایل رد برداشت و با لحن خوابآلودی گفت " بله ... بفرمایید؟ "
گوجو خندید و با قهقهه گفت " منم عزیزم "
گتو " عزیزمو زهر مار .. تو خواب و ارام نداری لندهور ؟ ، من از دست تو آرامش ندارم "
گوجو " کمتر زر بزن.. مگومی و سومیکی حالشون خوبه ؟ "
گتو " آره از تو سالم ترن "
گوجو" تو انقدر بامزه ای باید خودتو بمالی به خیار "
گتو موبایل رو قطع کرد .
گوجو خندید و موبایل رو محکم پرت کرد به دیوار و موبایل شکست ، و سرش رو تو بالش فرو رفت و با صدای بلند گریه کرد.
گریه کرد چون کسی رو نداشت ..
گریه کرد چون انقدر دلیل داشت هیچی یادش نمی اومد ..
گریه کرد چون نمیدونست دوست داشتن کی واقعی هست ..
گریه کرد چون نمیدونست کی واقعا نگرانشه
کی داره بازی میکنه ...
هزار و یک دلیل برای گریه داشت و ساعت ها گریه کرد تا اینکه ارام خوابید و زانو هاشو بغل کرد و روی مبل خوابید ...*))
{♡}
روی مبل خودش رو انداخت و در کمد رو باز کرد و یک ویسکی با یک لیوان برداشت و پشت سر هم پیک هاشو پر میکرد و میرفت بالا .
ساعت ها مثل ثانیه ها میگذشتن و کل اتاق بوی گند مشروب میداد ، گوجو روی کاناپه دراز کشیده بود و معلوم نبود چند تا پیک یا چند تا شیشه مشروب بالا رفته بود .
گوجو تازه مست شده بود و لبخند ملیحی روی لبش بود و زیر لب حرف های مبهمی میزد " اه ... اه خدا ... اوممم به من .. نمیاد
با .. یه مدلینگ.. وارد... رابطه بشم .. اه .. مزخرف میگم .. "
ناگهان زنگ در به صدا در اومد
گوجو با بدنی مست و خسته بلند شد و به سمت در رفت و درو باز کرد .
میا بود ، با لحنی نگران گفت: شبتون بخیر .. گوجو سان ، ما بازیگر ها کیک بریدیم و هر کسی سهم کیکش رو برداشت این هم مال شماست ..
گوجو خندید و گفت " اوه .. ممنون... خوردینش؟ "
میا تعجب کرد و گفت " چیو ؟ "
گوجو " کیک رو میگم طعمش خوب .. بود ؟ "
میا گفت" آره طعمش خوب بود .. ببخشید میپرسم .. شما مست هستید ؟ "
گوجو با حالتی خل و چل گفت " نه من کیه ؟"
میا لبخند مصنوعی زد و گفت " بله ، جوابمو گرفتم "
میا لبخندی زد و نمیخواست اتفاقی بیوفته برای همین سریع خداحافظی کرد و رفت .
گوجو خندید و کیک روی میز گذاشت و جعبه کلاسیکش رو باز کرد و کیک سفید با توت فرنگی های زیادی بود با یک چنگال
گوجو با چنگال تکه ای از کیک رو داخل دهنش گذاشت و طعم شیرین و لذت بخشه
خامه و بافت کیک رو احساس کرد و عطر کرد مشامش رو پر کرد و زیر لب گفت " اومممم.. خیلی خوبه. "
گوجو بقیه کیک رو داخل یخچال گذاشت و روی کاناپه دراز کشید و خندید و تلویزیون رو روشن کرد و موبایل رو برداشت و به گتو زنگ زد .
چند ثانیه بعد گتو موبایل رد برداشت و با لحن خوابآلودی گفت " بله ... بفرمایید؟ "
گوجو خندید و با قهقهه گفت " منم عزیزم "
گتو " عزیزمو زهر مار .. تو خواب و ارام نداری لندهور ؟ ، من از دست تو آرامش ندارم "
گوجو " کمتر زر بزن.. مگومی و سومیکی حالشون خوبه ؟ "
گتو " آره از تو سالم ترن "
گوجو" تو انقدر بامزه ای باید خودتو بمالی به خیار "
گتو موبایل رو قطع کرد .
گوجو خندید و موبایل رو محکم پرت کرد به دیوار و موبایل شکست ، و سرش رو تو بالش فرو رفت و با صدای بلند گریه کرد.
گریه کرد چون کسی رو نداشت ..
گریه کرد چون انقدر دلیل داشت هیچی یادش نمی اومد ..
گریه کرد چون نمیدونست دوست داشتن کی واقعی هست ..
گریه کرد چون نمیدونست کی واقعا نگرانشه
کی داره بازی میکنه ...
هزار و یک دلیل برای گریه داشت و ساعت ها گریه کرد تا اینکه ارام خوابید و زانو هاشو بغل کرد و روی مبل خوابید ...*))
{♡}
۶.۸k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.